دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 5 هزارگزی باختر شیروان و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی شیروان به بجنورد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و انگور و شغل اهالی زراعت و مال داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 5 هزارگزی باختر شیروان و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی شیروان به بجنورد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و انگور و شغل اهالی زراعت و مال داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
شتاب رو. (رشیدی). تعجیل و شتاب کننده. (برهان). تیزرو. (آنندراج). آنکه بشتاب رود: اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غم ندارد درست. سعدی. قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار. سعدی. در سیرو سلوک گرم رو باش خرمن میسوز و دانه میپاش. نزاری قهستانی. گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع. حافظ. ، عاشق بی صبر. (برهان) (آنندراج) : ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال. سنایی. ، سالک چالاک. (برهان) (آنندراج). سالک طریقت: ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست. عطار. چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای. سعدی (بوستان). ، با حرارت و شهامت طی طریق کننده: گرم رو چون جسم موسی کلیم تا به بحرینش چو پهنای گلیم. مولوی
شتاب رو. (رشیدی). تعجیل و شتاب کننده. (برهان). تیزرو. (آنندراج). آنکه بشتاب رود: اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غم ندارد درست. سعدی. قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار. سعدی. در سیرو سلوک گرم رو باش خرمن میسوز و دانه میپاش. نزاری قهستانی. گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع. حافظ. ، عاشق بی صبر. (برهان) (آنندراج) : ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال. سنایی. ، سالک چالاک. (برهان) (آنندراج). سالک طریقت: ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست. عطار. چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای. سعدی (بوستان). ، با حرارت و شهامت طی طریق کننده: گرم رو چون جسم موسی کلیم تا به بحرینش چو پهنای گلیم. مولوی
مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد. - مرده شوبرده، مرده شوی شسته، نفرینی است. (آنندراج). زشت. ناپسند. منفور: بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست مرده شو برده پریشان زغم خاتون است. جلالا (آنندراج). - امثال: چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند. ماما آورده را مرده شو می برد. مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست
مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد. - مرده شوبرده، مرده شوی شسته، نفرینی است. (آنندراج). زشت. ناپسند. منفور: بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست مرده شو برده پریشان زغم خاتون است. جلالا (آنندراج). - امثال: چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند. ماما آورده را مرده شو می برد. مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست
سوراخی که گربه از آن تواند رفتن و آمدن. سوراخی به دیوار و غیره که گربه از آن تواند گذشتن. تنبوشه، در اصطلاح ساختمان، سوراخهای هواکش که زیر کف اطاق ها سازند که رطوبت و ابخرۀ زمین بیرون کنند
سوراخی که گربه از آن تواند رفتن و آمدن. سوراخی به دیوار و غیره که گربه از آن تواند گذشتن. تنبوشه، در اصطلاح ساختمان، سوراخهای هواکش که زیر کف اطاق ها سازند که رطوبت و ابخرۀ زمین بیرون کنند
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک